معنی اتاقک دیده بانی
حل جدول
برجک
لغت نامه دهخدا
دیده بانی. [دی دَ] (حامص مرکب) دیدبانی. عمل و شغل دیده بان. کار دیده بان:
چرا از دیو جستم مهربانی
چرا از کور جستم دیده بانی.
(ویس و رامین).
چه آن کز او بیوسد مهربانی
چه آن کز کور جوید دیده بانی.
(ویس و رامین).
دیده بانی مجو، ز دیده ٔ کور
آب شیرین نزاید از گل شور.
مکتبی.
اگر چشمان نکردی دیده بونی
چه دونی دل که خوبان در کجابی.
باباطاهر.
- امثال:
از کور دیده بانی نیاید.
بانی
بانی. (ص) افراخته مانند درخت طرفا. (ناظم الاطباء). این معنی جای دیگر دیده نشد.
بانی. (پسوند) (از: بان پسوند حفاظت + ی حاصل مصدر) این ترکیب تنها بکار نرود و بلکه «بان » به آخر اسامی درآید و اسم مرکب سازد و سپس یاء به آن اضافه شودو معنی مصدری و غیره بدان دهد چون: آس بانی، آسیابانی، اشتربانی، بادبانی، باغبانی، پاسبانی، پالیزبانی، پشتبانی، پیلبانی، جنگلبانی. (و نیز نام اداره ای جزء وزارت کشاورزی که حفاظت و مراقبت جنگلهای ایران رابعهده دارد). جهانبانی، دربانی، دروازه بانی، دژبانی (و نیز اداره ای از ادارات وزارت جنگ که جانشین قلعه بیگی سابق شده است). دشتبانی، دوستاق بانی، دیده بانی، راهبانی، رزبانی، رمه بانی، زندان بانی، ساربانی، ستوربانی، شتربانی، شهربانی (و نیز سازمان مهمی جزء وزارت کشور که امنیت و نگهبانی شهرها با اوست و سابقاً بدان نظمیه میگفتند). شیربانی، فیلبانی، قلعه بانی، کرجی بانی، کشتی بانی، گاوبانی. گله بانی. گوبانی، مرزبانی، مهربانی، میزبانی، ناوبانی، نگاهبانی، نگهبانی، یخچال بانی. و رجوع به همین کلمات در ردیف خود شود.
بانی. (اِخ) نام شهری در سرزمین فرنگ. اریشه و بانی نام دو شهر است در سرزمین فرنگ، که هر دو بنام بناکننده ٔ خود نامیده شده اند. در واقع بانی نام پادشاه این ناحیه در قدیم زمان بوده است و اریشه نام همسر او. بانی یک شهر مقدس و شریف است که در میان آن بنائی از سنگ مرمر است و بر آن چهره ٔ بانی در حالی که بدریا مینگرد تا کشتی های خود را استقبال کند دیده می شود. صورتی از اریشه نیز در قلب شهر او باقی است. (از آثار البلاد قزوینی ص 579).
بانی. (اِخ) سهل بن محمدبن احمدبن علی بن حسن بانی ارغیانی، و فرزندش ابوبکر احمدبن سهل. (از معجم البلدان).
بانی. (اِخ) مردی از نسل یهودا. (از قاموس کتاب مقدس).
بانی. (اِ) (به بای هندی) اسم مار است. (فهرست مخزن الادویه).
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل و شغل دیده بان
واژه پیشنهادی
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی آزاد
بانی، بناکننده، سازنده، بنیانگزار،
فرهنگ عمید
اتاق کوچک،
معادل ابجد
608